♥♥حــــــــــــــــسرت عشق ♥♥

مجيد سهرابي
مجيد سهرابي

سلام دوستان به وبلاگ عاشق معشوق خوش آمدید امیدوارم ساعات خوبی را در این وب گزرانده باشی
sohrabimajid@mihanmail.ir

منو سایت

بيو گرافي

داستان

اس اماس . جوك

مطالب آموزنده

خودم

تصاوير

شعر ومطالب عاشقانه

بازي


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاشق معشوق و آدرس majidnm8.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

موس بیسیم شیشه ای

مطالب اخير

سکوت و صبوری

تصاویر مجید سهرابی

بهانه

عکس خنده دار

تصاویر عاشقانه

تصاویر عاشقانه(1)

تصاویر عاشقانه(2)

مطالب عاشقانه +عکس

فراموش

دو تا رفیق

تصویر دوست عزیزم

دانلود فیلم مرد عنکبوتی شگفت انگیز - THE AMAZING SPIDER-MAN

دانلود DMZ: North Korea - بازی جنگ در کره شمالی

کلیپ تصویری اجرای زنده آهنگ عشق من با صدای سامان جلیلی در جزیره کیش

تیزر تصویری و فوق العاده زیبای آلبوم جدید محسن چاوشی به نام ۱۳

تیزر تصویری جدید و فوق العاده زیبای آلبوم جدید میثم ابراهیمی به نام نبض

نرم افزار موبایل مسیرباب و Gps اندورید

نرم افزار موبایل ویرایش فیلم ها

نرم افزار موبایل قفل صفحه با تشخیص چهره

نرم افزار موبایل فیس بوک برای اندروید

نرم افزار موبایل افزایش سرعت گوشی

نرم افزار موبایل لانچر قدرتمند

نرم افزار موبایل طراحی لاک اسکرین های خلاقانه

لانچر بی نظیر ویندوز 8 برای اندروید

تقویم شمسی سال 1392

نرم افزار موبایل مرورگر وب اپرا

بازی موبایل گربه ها و نجات از بمب ها

نويسندگان

مجيد سهرابي

پیوند های روزانه

حواله یوان به چین

خرید از علی اکسپرس

اینه دوچرخه

یکانسر

آی کیو مگ

ریحون مگ

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 51
بازدید ماه : 120
بازدید کل : 6991
تعداد مطالب : 157
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


//www.night-skin.com">mouse code|mouse code

كد ماوس

دانلود فیلم مرد عنکبوتی شگفت انگیز - THE AMAZING SPIDER-MAN

  دانلود فیلم مرد عنکبوتی شگفت انگیز - THE AMAZING SPIDER-MAN

 
http://upload.tehran98.com/img1/97qe58jom7i4mbu0xin.jpg

مدیر دوبلاژ: اشکان صادقی / گویندگان: اشکان صادقی، آنیتا قالیچی، محمدرضا علیمردانی، علی باقرلی، افسانه محمدی، مهرداد معمارزاده، مجید حبیبی، فرشاد بهبودی، علی اصغر قره خانی، بسام قیدی، .... ، دیانوش آصف وزیری، ریحانه صفاری، سعید شریف، ارسلان جولایی، نسرین کوچک خانی، ایمان ساکی، محسن بهرامی، حامد بیطرفان، بیژن باقری، حمید سربندی، علیرضا مبین، پیروز لاجوردی، علی ایمانی، سعید میری، مینا گلپایگانی، ستاره الله دادی / آنونس و تیتراژ: حسن همایی / مترجم: محمود گودرزی / صدابردار: امین طاهری / صدا آمیزی: علی اصغر قره خانی

ژانر : فیلم / مدت زمان : 2:09:27 

فرمت : mkv

 کیفیت : VCD
حجم : 548 مگابایت
برای دانلود این فیلم لینک زیر را کلیک کنید
http://dl.ashkansadeghi.com/the%20amazing%20spider-man%20(%20www.ashkansadeghi.com%20).mkv

یک شنبه 15 ارديبهشت 1392برچسب:,

|

به این میگن عاشق،

  

به این میگن عاشق، هرکی نخونه ضرر کرده

پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت

کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم.

تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش

میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون

حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدیشاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید

 

 

چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با

موفقیت انجام شده.شما

شنبه 21 بهمن 1391برچسب:,

|

وقتی دو عاشق از هم جدا میشن

 


وقتی دو عاشق از هم جدا میشن

دیگه نمی تونن مثل قبل دوست باشن

چون به قلب همدیگه زخم زدن

نمی تونن دشمن همدیگه باشن

 


ادامه مطلب

شنبه 14 بهمن 1391برچسب:وقتی دو عاشق از هم جدا میشن,

|

 سخت ترین دیدار.... دیدار اونی که به جای همه عشقی که بهش دادی یه قلب زخمی برات یادگار بذاره و

تو نگاهش کنی و باز مثل روزه اول دلت بلرزه و حس کنی هنوزم دوستش داری .......بخوای همه

تنهایی رو که به امید برگشت دوبارش تحمل کردی تو گوشش فریاد کنی اما حتی نتونی ........ به چشماش نگاه کنی که بفهمه با همه بدیهاش هنوزم با همه قلبت دوستش داری اما ببینی چشماش داد می زنه که دلش ماله یکی دیگس .... تمام روزهایی که تنها بودی


ادامه مطلب

چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,

|

پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم

 پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم

سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم

 می دونستیم بچه دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست…


ادامه مطلب

چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:,

|

حرف دلتو بزن

 حرف دلتو بزن

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!


ادامه مطلب

سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,

|

عشق گمشده ....

 عشق گمشده ....


اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, لباسهام رو عوض کردم و بعد بهش گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم, انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود, باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟! اما وقتی از جواب دادن طفره رفتم خشمگین شد و در حالی که از اتاق غذاخوری خارج می شد فریاد می زد: تو مرد نیستی.اون شب دیگه هیچ صحبتی نکردیم و اون دایم گریه می کرد و مثل باران اشک می ریخت, می دونستم که می خواست بدونه که چه بلایی بر سر عشق مون اومده و چرا؟ اما به سختی می تونستم جواب قانع کننده ای براش پیدا کنم, چرا که من دلباخته یک دختر جوان به اسم"دوی" شده بودم و دیگه نسبت به همسرم احساسی نداشتم....


ادامه مطلب

سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,

|

داستان های عاشقانه

 داستان های عاشقانه : گذشت...


گذشت لحظه های با تو بودن

و در پائیز عشقمان

طعمی از دوست داشتن باقی نماند

چقدر زودگذر بود قصه من و تو

و در آن روز که دست بی رحم تقدیر

درو کرد گندمزار دلهایمان را

وتهی شد همه جا از عطر گل عشق

و در کوچ پرنده های غمگین

در آن کویر آرزو


ادامه مطلب

سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,

|

داستان های عاشقانه

 داستان های عاشقانه : گذشت...


گذشت لحظه های با تو بودن

و در پائیز عشقمان

طعمی از دوست داشتن باقی نماند

چقدر زودگذر بود قصه من و تو

و در آن روز که دست بی رحم تقدیر

درو کرد گندمزار دلهایمان را

وتهی شد همه جا از عطر گل عشق

و در کوچ پرنده های غمگین

در آن کویر آرزو


ادامه مطلب

سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,

|

سر کلاس درس

 سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو 

دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

معلم مکث کردو جواب داد:


ادامه مطلب

سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,

|

همکلاسی

 همکلاسی

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت :”متشکرم “و از من خداحافظی کرد

میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما


ادامه مطلب

سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,

|

پسر عاشق

 پسر عاشق

دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش همیشه به دری بود که همه از ان وارد می شدند غیر از کسی که او منتظرش بود حتی بعد از مرخص شدن از بیمارستان به خودش گفته بود که شاید پسر دلیل قانع کننده ای داشته باشد ولی در برابر تمام پرسشهایش یا سکوت بود یا جوابهای بی سر و ته که خود پسر هم به احمقانه بودنش انها اعتراف داشت تحمل دختر تمام شده بود به پسر گفت که دیگر نمی خواهد او را ببیند به او گفت که از زندگی اش خارج شود به نظر دختر پسر خاله اش که هر روز به عیادتش امده بود با دسته گلهای زیبا بیشتر از پسر لایق دوست داشتن بود دختر در حالت عصبی به پهلوی پسر ضربه ای زد زانوهای پسر لحظه ای سست شد و رنگش پرید چشمهایش مثل یخ بود ولی دختر متوجه     نشد چون دیگر رفته بود و پسر را برای همیشه ترک کرده بود .                                                      
دختر با خود فکر می کرد که چه دنیای عجیبی است در این دنیا که ادمهایی مثل ان غریبه پیدا می شوند که کلیه اش را مجانی اهدا می کند بدون اینکه حتی یک تومان پول بگیرد و حتی قبول نکرده بود که دختر برای تشکر به پیشش در همین حال پسر از شدت ضعف روی زمین نشسته بود و خونهایی را که از پهلویش می امد پاک می کرد و پسر همچنان سر قولی که به خودش داده بود پا بر جا بود او نمی خواست دختر تمام عمر خود را مدیون او بماند ولی ای کاش دختر از نگاه پسر می فهمید که او عاشق واقعی است

سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,

|

داستان عاشـــــقــانه ی کیارش با ساناز!!

 داستان عاشـــــقــانه ی کیارش با ساناز!!

 

این دو فرد عاشق یه چند سالی بود که با هم دوست بودنند و خیلی هم دیگرو دوست داشتند اینا خیلی کم همدیگرو می دیدند چون مادر پدر دختره خیلی بهش گیر می دادند و خیلی بهش حساس بودند و نمیذاشتند زیاد بره بیرون . یک روز پدر دختره می فهمه که دخترش (ساناز) دوست پسر داره و گوشیشو ازش می گیره یه چند روزی هم از خونه نمی زاره بره بیرون 


ادامه مطلب

سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,

|

علي ومريم

 

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو


ادامه مطلب

سه شنبه 3 بهمن 1386برچسب:علي ومريم,

|

عشق همیشه پیروزه:

 عشق همیشه پیروزه:

 

پسر وقتی به خودش اومد دید که روی تخت بیمارستان زیر سرم خوابیده . چیزی یادش نبود میخواست از روی تخت بلند بشه که یه دست گرم از بلند شدنش جلو گیری کرد . برگشت و نگاه کرد دست پدرش بود تا حالا پدر رو اینطوری ندیده بود پدر طبق معمول تسبیح چوبی قشنگش توی دستش بود و شبنم اشکش ریش سفیدشو خیس کرده بود . خواست حرف بزنه که پدر بهش اشاره کرد آروم سرجاش بخوابه آخه دکتر گفته بود اصلا نباید تحت هیچ فشاری قرار بگیره پسر طبق معمول حرف پدر رو گوش کرد و آروم دراز کشید و خوابش برد .

وقتی چشماشو باز کرد دید 


ادامه مطلب

جمعه 29 دی 1391برچسب:عشق همیشه پیروزه:,

|

داستان غمگین اما واقعی!

 داستان غمگین اما واقعی!

شهریور 1381 بود که با یه دختر آشنا شدم . از راه تلفن . آخه اونقدر مغرور بودم که هیچ وقت غرور مردونم بهم اجازه نمی داد که از راه متلک بار کردن دخترا توی خیابون برای خودم دوست پیدا کنم . هر چند که به خاطر این غرور 3 سال توی غم عشق دختر همسایمون سوختم و با اینکه می دونستم اونم منو می خوادولی هیچ وقت به خودم اجازه ندادم که برم باهش حرف بزنم . از آخر هم پرید و رفت روی بوم یه نفر دیگه نشست . شاید اسم این غرور دیونگی باشه . اما این من بودم . من ...


ادامه مطلب

جمعه 29 دی 1391برچسب:,

|

داستان غمگین اما واقعی!

 داستان غمگین اما واقعی!

شهریور 1381 بود که با یه دختر آشنا شدم . از راه تلفن . آخه اونقدر مغرور بودم که هیچ وقت غرور مردونم بهم اجازه نمی داد که از راه متلک بار کردن دخترا توی خیابون برای خودم دوست پیدا کنم . هر چند که به خاطر این غرور 3 سال توی غم عشق دختر همسایمون سوختم و با اینکه می دونستم اونم منو می خوادولی هیچ وقت به خودم اجازه ندادم که برم باهش حرف بزنم . از آخر هم پرید و رفت روی بوم یه نفر دیگه نشست . شاید اسم این غرور دیونگی باشه . اما این من بودم . من ...


ادامه مطلب

جمعه 29 دی 1391برچسب:,

|

داستان زیبای شاخه گل خشکیده

 داستان زیبای شاخه گل خشکیده ،یکی از بینظیر ترین داستانهای عاشقانه میباشد، پیشنهاد میشود این داستان را بخوانید و از آن لذت ببرید!

 

قد بالای ۱۸۰، وزن متناسب ، زیبا ، جذاب و

این شرایط و خیلی از موارد نظیر آنها ، توقعات من برای انتخاب همسر آینده ام بودند.

توقعاتی که بی کم و کاست همه ی آنها را حق مسلم خودم میدانستم .

چرا که خودم هم از زیبائی چیزی کم نداشتم و میخواستم به اصطلاح همسر آینده ام لا اقل از لحاظ ظاهری همپایه خودم باشد . تصویری خیالی از آن مرد رویاهایم در گوشه ای از ذهنم حک کرده بودم ، همچون عکسی همه جا همراهم بود


ادامه مطلب

جمعه 29 دی 1391برچسب:,

|